سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان! بی گمان ما اهل بیت، درهای حکمت و نورهای در ظلمت و روشنی امّتها هستیم [امام علی علیه السلام]
پائیز
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نقش زنان درفرهنگسازی حادثه عاشورا

سکینه دختر امام حسین (ع) است. او با پسر عمویش ازدواج کرد و از او فرزندی نداشت. در روز عاشورا سکینه دختر امام حسین (ع) از ده سال بیشتر داشته و ولادتش قبل از شهادت عمویش امام مجتبی بوده است. همسر او عبدالله بن الحسن فدایی عمویش حسین بن علی و در کربلای سال 61 هجری شهید شد.

 بر طبق گواه تاریخ، عمر شریف سکینه علیهاالسلام 70 سال بوده است.

***
نامش آمنه بود. مادر لقبش را سکینه گذاشت؛ یعنی دریای وقار و آرامش. تمام عمرش سکینه بود. همان‌طور که مادرش در سیمای نوزادی‌اش این آرامش را یافته بود.

سکینه دختر رباب بود؛ خواهر علی‌اصغر... وقتی که نام علی‌اصغر در کنار سکینه بیاید، آرامش نامش بیشتر نمایان می‌شود... خواهر علی‌اصغر...

***
آمده بودند خواستگاری سکینه؛ پاسخ حسین(ع) منفی بود. گفته بود: دخترم دائم محو در جمال ازلی است. ایامش هم غرق عبادت و راز و نیاز با خداست... حسین با افتخار اینها را در مورد سکینه گفته بود.

حسین درباره دخترش سکینه به خواستگاران گفته بود: ان الغالب علی سکینه الاستغراق مع الله فلا تصل لرجل! یعنی که "غالباً سکینه در یاد خدای تعالی است." مستغرق بودن در خدا تنها برای شایستگان سیر و سلوک آن هم گاهی رخ می‌دهد، ولی به اعتراف این بیان، صفت غالب سکینه بنت‌الحسین غرق بودن در یاد خدا بوده است.

سکینه، خواهر علی‌اصغر...

***
انگار دنیا روی سرش آوار شده باشد. چشم‌هایش سیاهی می‌رفت. بابا راهی میدان بود و از او جز گریه هیچ کار دیگری ساخته نبود. حسین(ع) همان موقع این شعر را برای سکینه و چشم‌های خیسش گفت:
سکینه خوبم! بهترین زنان! بعد از مرگم گریه‌هایت زیاد خواهد شد. حالا که جان در بدن دارم دلم را با اشک‌هایت مسوزان...

ذوالجناح آمده بود... اسب بی‌سوار آمده بود و طاقت اصرارهای دختر را نداشت که میان ضجه‌هایش مدام می‌گفت: برگرد و پدر مرا بیاور. تنها رهایش نکن. برگرد؛ آنها مجروحش می‌کنند... 

آنقدر گفت تا از هوش رفت. وقتی به هوش آمد دیگر اصرار نکرد. فقط  نزدیک‌تر شد؛ آرام، جوری که بقیه نشنوند پرسید: ذوالجناح! پدرم را آب دادند یا لب تشنه ...؟

***
ده روز کربلا تمام شده بود و تاریخ، حوادث بعداز ظهر روز یازدهم را در دل خود ثبت می‌کرد. حالا دیگر داشتند می‌رفتند. نه! داشتند می‌بردنشان. خاندان امام حسین را از کنار قتلگاه عبور می‌دادند. همین که کاروان اسرا کنار قتلگاه رسید، دیگر تحمل سکینه تمام شده بود. خودش را بر پیکر خونین پدر انداخت و صورت بر گردن مطهر پدر نهاد... بر حلقوم بریده... انقدر گریه کرد که دوست و دشمن به گریه افتادند. وقتی به سختی از پدر جدایش کردند گفت: خودم از گلوی بریده شنیدم که می گفت:
شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی                 او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی 
شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا یادکنید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید!

***
مقصد سفرش بیت‌المقدس بود و حالا به نزدیکی‌های شام رسیده بودند. سهل بن ساعد انصاری از اصحاب رسول خدا بود؛ صدای جشن و سرور را که شنید جویای علتش شد: عید خاصی است؟ گفتند: نه! سر حسین است که از عراق برای یزید هدیه آورده‌اند. ماتش برد. جلوتر رفت. سر پسر پیامبر را دید که لابه‌لای پرچم‌های برافراخته بر نیزه است. پیامبری که دیدنش همه افتخار زندگی او بود و حالا این سر پسر پیامبر است و چه جای این شادمانی و پایکوبی؟

پیرمرد مانده بود چه کند. به طرف بانوانی رفت که سوار شترهای بدون پوشش بودند. به اولین زن که رسید خودش را معرفی کرد. پرسید: کاری هست که بتوانم برایتان انجام دهم؟ بانوی سوار بر شتر فقط گفت: به حامل سر بگو جلوتر حرکت کند تا چشم مردم به حرم پیامبر نیفتد! چقدر باوقار بود. چقدر آرام بود. نامش را پرسید؛ گفت: سکینه‌ام، دختر حسین ... خواهر علی‌اصغر...

***
شب‌های شام بود. شب‌های سخت و طولانی شام. خواب بانو را دید. خواب مادرش فاطمه زهرا(س) را ... دست به دامن مادر گرفت و به وسعت تمام روزهای گذشته در آغوشش گریست. داشت آه مانده در دلش را می‌گفت و شکایت می‌کرد برای چشم‌های مهربان مادربزرگی که هیچ‌وقت ندیده بود و تعریف می‌کرد که چه شد، چه کردند... تا گفت پدرم را کشتند... دل بانو لرزید. گفت: سکینه جان دیگر نگو. قلبم را پاره کردی. این پیراهن پدرت است. نگهش داشته‌ام تا زمانی که خدا را ملاقات کنم.

از خواب پرید. شب‌های شام بود. شب‌های سخت و طولانی شام. خواب شیرینی بود. انگار دلش کمی سبک شده بود...
بی‌اختیار شد قلمش را رها گذاشت                      دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت                    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سمیه رجبی ( پنج شنبه 93/8/29 :: ساعت 12:6 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نقش زنان درفرهنگ سازی حادثه عاشورادهه60هجری قمری
نقش زنان درفرهنگ سازی حادثه عاشورادهه60هجری قمری
نقش زنان درفرهنگ سازی حادثه عاشورادهه60هجری قمری
نقش زنان درفرهنگ سازی حادثه عاشورادردهه60هجری قمری
نقش زنان در فرهنگ سازیی حادثه عاشورادهه60هجری قمری
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 4818
» درباره من

پائیز

» آرشیو مطالب
آبان 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
بلوچستان
نت سرای الماس
رهبری
خبرفارسی

» صفحات اختصاصی